روز بردگی

آخرین فعالیت‌های روز بردگی

درباره روز بردگی

روز بردگی

یکتا طهماسبی پور

برنامه

جمعه سی ام آبان ۱۴۰۴
22:40

از این به بعد میخوام یک سری تغییرات ایجاد کنم

پیانو رو خودم از بوتیوب یاد بگیرم

زبان رو هم از زبانشناس

بعد از اومدن از پانسیون یه پارت دیگه بخونم

یاعت 11و30بخوابم

6و30 پاشم

صبح ها زبان 30 دقیقه

شب ها 30 دقیقه پیانو

همه چیو درست میکنم

اروم اروم

یکتا طهماسبی پور

دوباره

جمعه سی ام آبان ۱۴۰۴
20:4

بیشتر تلاش میکنم

اونقدری تلاش میکنم که برسم

برام مهم نیست اگه الان یه شکست خورده محسوب میشم

من میرسم

شده نخوابم شبا

من درستش میکنم

تسلیم نمیشم

یکتا طهماسبی پور

بعد از روزها

چهارشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۴
12:30

سلام

یادم نیست کی نوشتم اخرین بار

اگر هم نوشتم احتمالا کم بوده

و با تبلت

این حس تایپو خیلی بیشتر دوست دارم

خب

بهتر از قبلم

و این عالیه

یکم دیروز برام بد بود حقیقت

تپش قلب

خیلی شدید

حس عقب ماندگی از همه

ولی الان بهترم خداروشکر

امیدوارم درست بشه وضعیت

حداقل فقط تورو به خدا نمیکنم

دارم تلاش میکنم

به خودم افتخار میکنم

اگر چه

شاید چیز قابل مشاهده ای برای ستودن وجود نداره

ولی من دارم تلاش هام رو میبینم

و میدونم خدا هم میبینه

یه روزی این زحمتام نتیجه میده

میدونم

اعتماد دارم به کار خدا

باز دارم اعتیاد به قهوه پیدا میکنم

خیلی با خوردنش انرژیم بیشتر میشه

ولی خب مامان بابام نمیزارن هر روز بخورم

تا معتادش نشم

خدا کنه همین مسیر ادامه پیدا کنه

فقط باید یادم با باشه

اولش حس میکنی روند خطیه

ولی تو بلند مدت پیشرفت خودشو نشون میده

اگه سخنی حرفی داشتید بنویسید میخونم

همین

فعلاا

یکتا طهماسبی پور

حس بد

یکشنبه بیست و پنجم آبان ۱۴۰۴
21:5

خدا انگار دنبالم داره میکنه

و احساس جالبیه

ولی از خودم بدم میاد

کار بدی شاید نکردم

بیشتر شبیه نشونس

اول از همه

من دیگه نه به کسی مشاوره میدم که کی چجوری بخونه و..

فاز ادم هایی که خودشون عالی میخونن رو در نمیارم

که فردا برم رو دیوار

دومن دوست موست یوخدی به قول پریا

سلام خدافظ اون هم به زور

پیش همه هم بگو اسکلی

ته وقتی هیچی نشدم

واقعا اسکلم

دیگران هم هر چقدر مد بگم درست بخونن

تا سرشون خودشون نخوره به سنگ درست نمیشن

و منم نباید از خودم تعریف کنم

اقا

از همین تریبون

بنده اسکلم

یکتا طهماسبی پور

2 تا 2 تا

یکشنبه بیست و پنجم آبان ۱۴۰۴
2:57

قرار بود نخوابم ولی خب

4 ساهت وقت دارم

برای دوتا امتحان

بریم که داشته باشیم

یکتا طهماسبی پور

بی عدالتی

شنبه بیست و چهارم آبان ۱۴۰۴
19:32

چه عدالتی

هیچی

هیچ عدالتی وجود نداره

در هیچ چیز

دنیا بی رحمه

من خنگم

یکی نیست

کاری نمیتونم بکنم

یا باید انقدر بخونم تا موفق بشم

یا همیشه یا این بهانه ناعدالتی دنیا زندگی کنم با یه سری ارزو

همه چی عقبه

بیشتر از همه

فکرام

نباید خسته بشم

بیخیال نمیشم

خنگم

میدونم

ولی خیلی ها خنگ ترن

خیلی ها هم بی استفاده میزارن

به هر حال من استفاده کامل رو از هر چی این تو هست میکنم

اگه اسمم نبود فحش میدادم حالی شم

روزم رو با استرس شروع و قراره پایان بدم

شاید مقصر خودمم

به قول پریا

به هر حال

باید از اون کلاس 30 نفره حلی 1 همدان حداقل بهتر بشم

نمیزارم

نه نمیزارم

هر چقدر تلاش کنم

هر چقدر نتیجه نگیرم با تلاشام

باز تلاش میکنم

نمیزارم این یکی تو دلم بمونه!

دنیا بی عدالته

نه برای من

من حقمو میگیرم

یکتا طهماسبی پور

بهم خوردن

جمعه بیست و سوم آبان ۱۴۰۴
22:30

حالم از شنبه ها بهم میخوره

همچنین

حالم از دژبان بهم میخوره

حالم از ابراهیم زاده با اون تدریس افتضاحش بهم میخوره

حالم از بعضی از بچه های مدرسه که فکر میکنن نخبن بهم میخوره

حالم از این امتحانا

حالم از خونه درس خوندن

وای حالم از خونه درس خوندن خیلی بهم میخوره

حالم از هر کی ریده تو اعتماد بخ نفس من بهم میخوره

حالم از نوری هنوز بهم میخوره

حالم از بنابی بهم میخوره

حالم از باخت های زندگیم

از جاهلیت هام

بهم میخوره

میرم بخوابم

صبح یه مرور میکنم حسابانو

هر چه شد شد

به یه ورم

برن گمشن همشون

من خنگ نیستم

ولی شما بی شرفید

یکتا طهماسبی پور

جمعه بیست و سوم آبان ۱۴۰۴
17:38

یکتا طهماسبی پور

جمعه بیست و سوم آبان ۱۴۰۴
17:37

یکتا طهماسبی پور

در مسیر

جمعه بیست و سوم آبان ۱۴۰۴
17:35

سلام

همانطور که نوشتم

در مسیرم

مسیری شاید بدون مقصد

ولی مسیری زیبا

اگه از فلسفه بیام بیرون

میتونم تعریف کنم از اردویی که رفتیم

به به

عالی بود

این خاطرات شیرین یه روزی خیلی دلچسب میشن

دوست داشتم یک سری عکس اپلود کنم برای اولین بار

تا بمونه به یادگار

از 1404/8/21

یکتا طهماسبی پور

آخرین اردو

سه شنبه بیستم آبان ۱۴۰۴
20:11

فردا اردو دارم میرم قزوین

درسام زیادن

و منم عقبم

میدونم

ولی خب یه استراحت نیاز بود

اخرین باری که اردو رفتم نهم بودم

و این آخرین سالیه که اردو میتونم برم

سال بعد نمیبرن اصلا

امشب هم زود تر اومدم خونه

خسته بودم

چی بگم

واقعا نمیتونستم

وگرنه بچه بازی در نمیارم خداروشکر

یکتا طهماسبی پور

معلم ریاضی

سه شنبه بیستم آبان ۱۴۰۴
5:36

معلم حسابانمون پارسال معلم ریاضی‌مون بود

مامان یکی از بچه ها

من نه تاحالا به دخترش چیزی گفتم

ونه بی احترامی ای به خودش

ولی این حجم از کینه رو نمیدونم از جیبش میاره یا نه

استرس میگیره به چشمام نگاه کنه اصلا

پارسال رو یادمه

با مهدیه بودم

بدنم از استرس ریخته بود بیرون

نتایج اومده بود

داشتیم با مهدیه میرفتیم بالا که صدا زد

بعد شروع کرد تعریف کردن از مهدیه

تعریفای زیاد

کار بدی نکرد

ولی میدونست من قبول نشدم

و من چقدر ناراحت تر میشم با کارش

یه بار اخر سال پارسال گفت من تو رو اندازه بقیه دوست دارم

فکر نکنم

تو کلاس با من فقط چشم تو چشم نمیشه

سوال میپرسم انگار احمقم

یا نمیشنوه (عجب)

یا یه چیزی میگه انگاری احمقم

امروزم رفتم در مورد کتاب تست ازش بپرسم

سر بالا جوابم داد

قول شدم میام سر کلاست میگم خیلی رفتارت بد بود باهام

یکتا طهماسبی پور

تایم کم

دوشنبه نوزدهم آبان ۱۴۰۴
22:29

کاش می‌شد نخوابم

و خب بدیهتا خوابم نیاد

هر کاری میکنم میمونه باز کارام

شاید نشونه خوبیه اصلا

امروز معده درد بدی گرفتم

به خاطر قلم چی

سر زنگ شیمی زنگ اخر میخواستم پاشم بزنم در گوش مشتاقی

د اخه میای مدرسه درس بخونی

برای چی با هر معلمی بحث سیاسی و مذهبی و ... میکنی؟

عقیدت فرق میکنه؟

باشه قبول

ولی باور کن درصدی دوست ندارم اطلاعاتی راجع بهش داشته باشم

پس دهنتو ببند و درستو بخون

اره خلاصه

کل کلاسا داره با بحث میگذره که خوب نیس

یکتا طهماسبی پور

اعتماد به نفس

یکشنبه هجدهم آبان ۱۴۰۴
5:18

باید خیلی کار کنم رو خودم

که از همه لحاظ اعتماد به نفس داشته باشم

مثلا توی درس

یکتا طهماسبی پور

2-

چهارشنبه چهاردهم آبان ۱۴۰۴
0:31

آمادگیم برای دو تا امتحان فردا منفیه دوعه

سر شدم

مهم نیست امتحاناش

زمین و انسان محیط

ولی خیلی قراره ناراحت بشم چون معلماشو خیلی دوست دارم

به پریا امروز گفتم فردا خوب بخون بیا چون من قراره هیچی نخونم

از تو بنویسم حداقل

ولی تقلب جلو مجیدی... بمیری بهتره

ردایی هم خانوم خوبیه

ای خدا

من نمیتونم همه چیو هندل کنم

هم وزنم

هم اخلاقم

هم زیباییم

هم درسم

تازه درسا هم تست و عمومی و نهایی و تخصصی

وای وای

برم بگیرم بخوابم

امادگیم به منفی سه نشه حالا

یکتا طهماسبی پور

بلاخره

شنبه دهم آبان ۱۴۰۴
21:32

بعد از سه ماه شاید

بهترین بود امروز از لحاظ درسی

و خوشحالم

پانسیون مدرسه خیلی خوبه

با اینکه از ساعت سه و چهل و پنج صبح بیدارم و دارم سگ دو میزنم

ولی حس خوبیه

حسابان پیشرفت حس میشه

و یه پیشرفت کوچیک

باعث انگیزه کلی میشه

با دژبان باز دوست شدم یکم

امتحانشو خوب ندادم ولی راضیم برای این بار

حسابلن خوب بود وقت کم اوردم فقط

وگرنه بلد بودم

و زبان نونزده شدم😂😂😂

این زمانی خنده دار میشه که پریا و نگار ۱۸شدن

اره خلاصه

امیدوارم شما هم مثل من راضی باشید به امروزتون

و امیدوار باشید به فرداتون

یکتا طهماسبی پور

شنبه

جمعه نهم آبان ۱۴۰۴
22:13

ازشنبه

خیلی چیزا تغییر میکنه

مثل سلامتم

وزنم

پوستم

درسم

ذهنم

ارامشم

دونه به دونه

اروم

ولی کلی

یکتا طهماسبی پور

سر در گم

جمعه نهم آبان ۱۴۰۴
13:20

همینجوری پیش برم اخر سال فرق منو خرس فقط توی پشمالو بودنمونه

مثل چی همه چی میخورم

احتمالا پرخوری عصبی باشه

دیروز رفتم مهمونی خالم

و دختر خاله...

ول کنید

ولی خب حالم از همشون بهم میخوره تقریبا

امروز هالووینه

ولی هال چه ووینی؟

اتاقم کثیفه

فکرم شلوغه

درسام سنگینه

قلبم تند میزنه

که شاید برای قهوه ایه که صبح خوردم

باید برم عینک بگیرم

چشمام بیش از اندازه نمیبینه!

دلم میخواد یه دوست درست حسابی داشته باشم

ولی خب

یکم حرفم بده

یه دوست منظورمه که پایه باشه

اگه اینو به مامان بگم میگه الان وقت دوست بازی نیست!

دانشگاهم برم همینو میخواد بگه

تو یه چه کنم بزرگی گیر کردم

حس میکنم ایندمو خیلی وفته سوشال مدیا با کلیپاش داره میچینه!

با ایم ویدیو های شورت و اهنگ های ترندشون

دوست ندارم این حسو

بچه که بودم دوست داشتم زندگیم مثل مریم میرزاخانی بشه

پر از ادم های خفن و با سواد

نه اینکه بخوام یه بلاگر بشم

که نهایت کاری که کرده مهاجرت کردن با پول باباش بوده

و یا شوهر پیدا کردنش!

باید برم پیش روانپزشک

برای استرس

تقریبا هیچ چیزی رو نمیتونم حفظ کنم

که بیشترش برای فشار و استرسه

وقتی تو جمع خانوادگی قرار میگیرم تنها جاییه که حس زشت بودن بهم دست میده

نه برای این که من زشتم(من خیلی خوشگلم والا)(خودستایی نیست در ضمن یه نوع خود دوستیه)

و نه برای این که از نظر من اونا خوشگلن

بخاطر حسیه که دریافت میکنم

دوسشون ندارم

بچه هم بودم دوسشون نداشتم

اینا همونایی بودن که بهم استرس دادن

بهم حس کافی نبودن دادن!

اره خلاصه

فردا ازمون فیزیک دارم

که باید بخونم براش

و البته حسابان

دوست ندارم پسش نگار و پریا بشینم حقیقت

دوست داشتم با بهار متقی دوست میبودم

یا مثلا با مهیاس

کاش تو درس هم یکم اعتماد به نفس داشتم

کاش دوتا دوست خوب داشتم

نمیگم بدن دوستام

ولی خب

دوستی که یهو وسط حس خوبت بگه وا یکتا درستو بخون

....

یکم خالی تر شدم

اگه نظری داشتید ممنون میشم بنویسید

و همین

خدافظ دوستان

یکتا طهماسبی پور

رکورد

چهارشنبه هفتم آبان ۱۴۰۴
6:45

رکورد زدم

از ساعت 4 ظهر

تا 6 صبح خوابیدم

یکتا طهماسبی پور

نوشتن روز

دوشنبه پنجم آبان ۱۴۰۴
19:18

بزارید اول از دیروز شروع کنم

چی شد؟

خب

گفتم من درس دارم نمیخوابم

20 دقیقه بعد از مدرسه خوندم

بعد گفتم 30 دقیقه میخوابم

ساعت 4 صبح بیدار شدم:)))))))))))))))

و خب

باز درس نخوندم

و ساعت 6 خوابیدم باز:)))))))))))

7 و ده دقیقه بیدار شدم و بدیهتا دیرم شده بود

با بابا رفتیم مدرسه

مخیر(معلم فارسی پارسال)هم دیر کرده بود

جلو ما بود

بابا با صدا بلند گفت این معلمته؟

میخوای بهش بگم خواب موندی؟

منم واقعا دوست نداشتم بهش سلام بدم

نه معلمم الان

و نه دوسش داشتم

به شکلک خیلی خنده دار و مسخره ای گفتم نه

و همون لحظه برگشت..

تو روحت شانس!

رفتم نامه گرفتم

و تو راه معینی(مشاور رو دیدم)

بهش سلام دادم و راجع به پانسیون پرسیدم

گفت برای 12 هماست

گفتم میشه منم بیام

(چون اولین نفر من بهشون ایده پانسیون داده بودم..)

گفتم به بقیه نمیگم

گفت بیا:))))

اخ قربونت برم

ممنونم

و خوشحال

بغلش کردم

و رفتم سر کلاس

حیلی خوشحالم

از 2 تا 9 شب

خوبه خدایی

مرسی

هوم راجع به امروز هم

هیچی از 2 تا الان ول گشتم متاسفانه

و فردا هم امتحان دارم

عالیه یکتا

شریف تو جیبته اصلا!

ولی خب با این فکر که از 4 شنبه خوب میخونم دارم میرم جلو

که بده

یه روز هم یه روزه!

یه قهوه درست کردم

با اینکه تایمش نیست

ولی نیاز داشتم

از این به بعد هم دارم فکر کنم

و برم سراغ عربی و تاریخ و فیزیک:)

خدافظظظ

یکتا طهماسبی پور

دوشنبه پنجم آبان ۱۴۰۴
5:14

خدایا

کمکم کن

واقعا نمیدونم چه غلطی دارم میکنم

کمکم کن

لطفا

یکتا طهماسبی پور

قلمه چی؟

یکشنبه چهارم آبان ۱۴۰۴
16:49

خب

ببین

یکتا

تا دوهفته دیگه که ازمون قلم چیه باید اماده شده باشی

بیشرفم

تکرار میکنم

بی شرفم از پریا بالا تر نشم

یکتا طهماسبی پور

درس

شنبه سوم آبان ۱۴۰۴
21:31

یاد گرفتم ترسو نباشم

و اگه شرایط بد شد تحمل کنم

ولی باید این رو هم یادبگیرم سازگاری نکنم

در اون صورت میبرم

یکتا طهماسبی پور

زندگی

شنبه سوم آبان ۱۴۰۴
18:19

با این امتحاناشون داره بهم سخت میگذره

ولی یا دیگه عادت شده شاید

و یا من بی حس شدم

بهترم ازقبل

نمیخوام شعار بدم

هر وقت به عمل رسید مینویسم اینجا

فعلا باید اول راست و ریستش کنم

یکتا طهماسبی پور

مشکل

پنجشنبه یکم آبان ۱۴۰۴
21:35

با دستای خودم دارم گند میزنم به زندگیم

حالم از خودم بهم میخوره

کاش نزدیک پریودم بود میگفتم مشکل از من نیست

ولی مشکل منم عزیزان

یکتا طهماسبی پور

رد

پنجشنبه یکم آبان ۱۴۰۴
13:53

الان دیگه رد دادم

یکتا طهماسبی پور

پول

پنجشنبه یکم آبان ۱۴۰۴
12:47

پول شعور و فهم نمیاره

تحصیلات نمیاره

ولی تحصیلات همه چی میاره

همه چی

با پول همه چیز به دست نمیتونی بیاری

ولی با تحصیلات همه چی قابل به دست اوردنه

نمیگم همه تحصیلکرده ها عالین

زمینه عالی شدن هست تحصیلات

ولی به طرف هم بستگی داره

یکتا طهماسبی پور

همینجوری

پنجشنبه یکم آبان ۱۴۰۴
12:36

واقعا حس میکنم یه مرگیم هست

اسکلی چیزی هستم مثلا

یه ادم نباید انقدر تمایل به اهنگ گوش دادن داشته باشه

خیلی جدادا از سکوت بدم میاد

چرا؟

نمیدونم!

میخوام پاشم به خودم برسم برم بیرون

با هر کی شد

یا داداش یا بابا

مامان نمیاد احتمالا

فردا قراره رکورد بدترین تراز قلم چی عمرمو بزنم

هیچ ایده ای ندارم

صبح بلند شدم بخونم

بعد نا امید شدم

نمیدونم

شایدم به خاطر استرس ول کردم

برم پارکی جایی

یکم خلوت کنم

اه

اقا من اسکلم

بزارید منو پانسیون

به حال خودم رهام کنید

ببینید چطور رشد میکنم

تو این خونه

نمیتونم

هر کاری میتونم به جز درس خوندن

هعی

  • سلام! اینجا جاییه که خودمو اصولا خالی میکنم و یا خاطره هارو ثبت میکنم شاید یه روز این نوشته ها هم خاطره بشن

  • >

  • شب را در تاریخ شنبه یکم آذر ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • برنامه را در تاریخ جمعه سی ام آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • دوباره را در تاریخ جمعه سی ام آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • بعد از روزها را در تاریخ چهارشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • حس بد را در تاریخ یکشنبه بیست و پنجم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • 2 تا 2 تا را در تاریخ یکشنبه بیست و پنجم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • بی عدالتی را در تاریخ شنبه بیست و چهارم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • بهم خوردن را در تاریخ جمعه بیست و سوم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • را در تاریخ جمعه بیست و سوم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • را در تاریخ جمعه بیست و سوم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • در مسیر را در تاریخ جمعه بیست و سوم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • آخرین اردو را در تاریخ سه شنبه بیستم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • معلم ریاضی را در تاریخ سه شنبه بیستم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • تایم کم را در تاریخ دوشنبه نوزدهم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • اعتماد به نفس را در تاریخ یکشنبه هجدهم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • 2- را در تاریخ چهارشنبه چهاردهم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • بلاخره را در تاریخ شنبه دهم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • شنبه را در تاریخ جمعه نهم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • سر در گم را در تاریخ جمعه نهم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • رکورد را در تاریخ چهارشنبه هفتم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • نوشتن روز را در تاریخ دوشنبه پنجم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • را در تاریخ دوشنبه پنجم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • قلمه چی؟ را در تاریخ یکشنبه چهارم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • درس را در تاریخ شنبه سوم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • زندگی را در تاریخ شنبه سوم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • مشکل را در تاریخ پنجشنبه یکم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • رد را در تاریخ پنجشنبه یکم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • پول را در تاریخ پنجشنبه یکم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • همینجوری را در تاریخ پنجشنبه یکم آبان ۱۴۰۴ ارسال کرد
  • یه تجربه/یه جمله انگیزشی بگو! را در تاریخ چهارشنبه سی ام مهر ۱۴۰۴ ارسال کرد